
Saturday Apr 03, 2021
داستان کرم رو بگیر
در یک صبح گرم تابستونی که کریسی داشت توی خاکها رو نوک میزد، کرمی رو دید که توی خاکها داشت به راه خودش میرفت. کریسی قدقد کرد: «کرمها خیلی خوشمزهان.» آروم به طرفش رفت. همین که خواست اون رو نوک بزنه، کرم رفت توی سوراخی که در زمین بود. کریسی که از فرار کرم داشت دیوونه میشد، با عصبانیت توی سوراخ رو نوک زد. بعد از مدتی دست برداشت و دوباره رفت به سراغ برچیدن دونهها. اما حواسش جمع بود تا اگه کرم دوباره از سوراخ بیرون اومد، اون رو ببینه.
داستان کرم رو بگیر
//ketabak.org/d90j7
Comments (0)
To leave or reply to comments, please download free Podbean or
No Comments
To leave or reply to comments,
please download free Podbean App.