
Thursday May 21, 2020
داستان ویولت گلگلی
گونههای ویولت سرخ میشد. وقتی که کسی در بارهٔ چشمها، لبخند، یا لپهای گوشتالود ویولت به او چیزی میگفت، سرخ میشد. گونههاش مثل آتش، گل میانداخت و مژههاش میلرزید.
مامان ویولت برای اون یک کلاه زیبا و یک لباسِ زرشکی قشنگ خرید. ویولت برای امتحان، اونها رو پوشید و وقتی که دید چقدر به موهای تیرهرنگش میآد، از خوشحالی لبخند زد.
//ketabak.org/858zp
Comments (0)
To leave or reply to comments, please download free Podbean or
No Comments
To leave or reply to comments,
please download free Podbean App.