
Wednesday Jun 10, 2020
داستان لبخند نهنگ
زیردریایی توی آب پایین و پایین و پایینتر رفت… اون قدر پایین که رنگ آب، آبی تیره شده بود… نزدیک به رنگ سیاه. سارا و چاد از پنجرهٔ زیردریایی بیرون رو نگاه کردند. سارا گفت: «بابا من که هیچی نمیتونم ببینم. فکر نمیکنم ماهیها بتونن در چنین عمقی زندگی کنن.»
//ketabak.org/qp9xf
No comments yet. Be the first to say something!