Saturday Nov 07, 2020

داستان سوار بر بالن

پدر، دخترش جسی رو به همراه خودش بُرد تا سوار بالُنی به رنگ قرمز و زرد و آبی راهراه بشن. بالُن از زمین برخاست و در آسمون شناور شد. اون توی بالُن بود و ابرهای سفید پنبه‌ای، پرنده‌های شکاری، اردک‌ها و غازها رو می‌دید. بعضی از این پرنده‌ها پروازکنان از کنار بالُن اون‌ها می‌گذشتن.

«بابا، پرنده‌ها رو نگاه کنین! کاش من هم بال داشتم و مثل اون‌ها پرواز می‌کردم».


//ketabak.org/ka23a

Comment (0)

No comments yet. Be the first to say something!

Copyright 2025 All Rights Reserved

Podcast Powered By Podbean

Version: 20241125