
Monday Mar 15, 2021
داستان دستهای گرم، گوشهای گرم
تکههای درشت برف داشت از آسمون میبارید. بادی که میوزید هر یک از تکههای برف رو با خودش میچرخوند و به همه طرف میبرد و بالاخره اون رو روی زمین یخزده رها میکرد. کِلِر، خرگوش صحرایی با گوشهای دراز، پنجههای بلند و دم کرکپوش، به دنبال چیزی میگشت تا بخوره. در زمستان هویج سبز نمیشه؛ به همین خاطر باید به خوردن ساقهٔ گلها، بوتهٔ خشکشدهٔ توتفرنگیها، و علفهای خشکیده رضایت میداد.
داستان دستهای گرم، گوشهای گرم
//ketabak.org/yk7xv
Comments (0)
To leave or reply to comments, please download free Podbean or
No Comments
To leave or reply to comments,
please download free Podbean App.